خاطرات بوچیا من زهرا واحدی هستم معلول جسمی_حرکتی خیلی شدید دارای مدرک کارشناسی حقوق از دانشگاه پیام نور تبریز هستم و به تازگی در پرتال معلولین هدف و شرکت داده پردازان جامکونت مشغول بکار شدم. در دوران دبیرستان بودم که مادرم تصمیم گرفته بود که من را برای یک رشته ی ورزشی بفرستد.  یک روز […]

خاطرات بوچیا

من زهرا واحدی هستم معلول جسمی_حرکتی خیلی شدید دارای مدرک کارشناسی حقوق از دانشگاه پیام نور تبریز هستم و به تازگی در پرتال معلولین هدف و شرکت داده پردازان جامکونت مشغول بکار شدم.

در دوران دبیرستان بودم که مادرم تصمیم گرفته بود که من را برای یک رشته ی ورزشی بفرستد.  یک روز که از مدرسه آمدم که بهم توضیح دادند و مرا علاقه مند کردند که بعد از ساعت ها فکر کردن و کلنجار رفتن با خودم که می توانم آیا ورزش کنم یا نه قبول کردم می توانم ورزش کنم  و به مادرم گفتم می خواهم ورزش کنم بعد در خوانوادم همه خوش حال شدند و به من دلگرمی دادند که می توانی موفق شوی بعد بهمراه مادرم به باشگاه پارالمپیبک رفتیم.  آنجا سرکار خانم بیگی در ابتدا ورزش ها ر ا معرفی کردند و گفتند که به کدوم رشته ی ورزش ها علاقه داری من از بوچیا اطلاعات نداشتم گفتم تنیس روی میز و شنا وقتی که رسیدیم خونه چه ذوق وشوقی داشتم که خدا می داند. روز بعد که رفتیم به مرکز پس از معاینه دکتر ها گفتند که میتوانی شنا و تنیس روی میز کار کنم. من تصمیم گرفتم به شنا برم. روز بعد تمرین صبح که مدرسه رفتم من انقدر خسته شده بودم که در مدرسه بیهوش شدم و آمبولانس آمد به مدرسه و دکترها مرا به هوش آوردند. از مدرسه به مادرم خبر داده بودند که بیچاره کم مونده بود سکته کند. روز بعد بامادرم رفتیم پیش دکتر جلو در مطب منتظر بودیم که با خانم کاظمی آشنا شدم ایشون من را با بوچیا آشنا کردند.

روز بعد قرار گذاشتیم تا باهم برویم پیش جناب آقای دیوباد که مربی بوجیا برای ما خیلی زحمت میکشند و ما را برای مسافرت های زیادی بردند.  سفر مشهد که برایمان خیلی خاطره انگیز بود ویک بار هم برای اردو تفریحی ما را بردند به قوری گل که در آن جا با بچه ها کلی بازی های جورواجور، مسابقه و آب بازی کردیم که در پایان جایزه های نچندان بزرگ ولی ارزشمند دادند. آقای دیوباد از من تست گرفتند و گفتند که می توانم کار  کنم بعد یک ماه یا شایدم دو ماه با آقای دیو باد رفتیم دکتر که به من گفتند به چه چیزی علاقه داری این دفعه گفتم به بوچیا  و شنا و تنیس روی میز گفتند به بوچیا نرو  بعد به آقای دیو باد گفتم که می گویند نرو به بوچیا و ایشون فرمودند تو استعداد زیادی در ورزش بوچیا داری بیا. وقتی به تنیس روی میز رفتم چون مربی توجهی به من نکرد واقعا اصلا خوشم نیامد و نرفتم. بعد من سرتمرین بوچیا  رفتم  بعد دو سال عضو تیم بوچیاشدم. اولین باری که من در مسابقه شرکت کردم  به هیچ وجه چیزی بلد نبودم در مسابقه تند تند خطا می کردم و پنالتی می دادم مسابقه در قزوین برگزار می شد. دفعه دوم که رفتم برای من خاطره ساز شد. مربی من مادر یکی از دوستانم بود که من خیلی باهاشون صمیمی بودم و کمک زیادی به من کردند. در مسابقه ی بعدی که در بابل سر برگزار می شد نیز من هم حضور داشتم درست است نتیجه ی خوبی نگرفتیم ولی تجربه ی خوبی بدست آوردیم.

مربی های ما چون دانشجو هستند ورزش ما را خوب بلد نیستند و فقط سه ماه و خورده ای میان و بعد از اتمام دوره ی کار آموزیشون دیگر نمی آیند. به همین دلیل است که  برای مسابقه ما برنده نمیشیم تا این که خدا کند یک روز مربی پیدا شود با هامون کار کند  و این که خود داور ها گفتن که ما یک کاری میکنم که مربی تبریزی شما روح شان خبر ندارد و ما برنده نمی شویم. مربی ما جناب اقای دیو باد با ما خوب کار می کند ولی چون مربی بانوان نداریم و ایشون هم نمی تواند هم به پسرها هم دخترها رسیدگی کند نتیجه ی خوبی نمی گیریم.

توضیح بازی بوچیا

قوانین بوچیا: در بوچیا ورزشکاران ۲گروه می شوند یگ گروه توپ آبی و گروه دیگر قرمز و یک جک هستش که شش تا آبی وشش تا قرمز که می توانیم هم  رو در رو یعنی تک تک و هم سه نفر سه نفر و هم دو نفر  دونفر و هم شش نفر شش نفر  که در اولی برای هر بازی کن شش تا توپ هست در دومی برای هر نفر دو تا توپ  و در سومی سه تاسه تا توپ  هستش من که بوچیا بازی می کنم ۱bc1. که یک نفر درپشت ویلچر می ایستد و موقع پرتاپ مربی یا یک نفر میگیرد البته که توپ ها باید پشت ویلچر باشند موقع پرتاب باید ویلچر را بگیرند.