من مینا نصیحتی هستم، ۳۰ ساله و تنها فرزند خانواده. از همان لحظهای که چشم به دنیا گشودم، تقدیرم رقم دیگری خورد. خطای پزشکی، دستان سرنوشت را بر زندگیام گره زد و مرا با معلولیتی جسمیحرکتی همراه ساخت. از همان کودکی، چالشها مانند سایهای بر مسیرم افتادند. با اینحال، آموختهام که با لبخند، سنگلاخها را […]
من مینا نصیحتی هستم، ۳۰ ساله و تنها فرزند خانواده. از همان لحظهای که چشم به دنیا گشودم، تقدیرم رقم دیگری خورد. خطای پزشکی، دستان سرنوشت را بر زندگیام گره زد و مرا با معلولیتی جسمیحرکتی همراه ساخت. از همان کودکی، چالشها مانند سایهای بر مسیرم افتادند. با اینحال، آموختهام که با لبخند، سنگلاخها را هموار کنم.
من عاشق سفرم. هر بار که باد موهایم را نوازش میکند و جادهها با من سخن میگویند، روحی تازه در وجودم دمیده میشود. دیگران همیشه مرا پر از انرژی و شور زندگی میبینند، اما کسی نمیداند که پشت این لبخندها، دنیایی از حرفهای ناگفته پنهان است. دنیایی که دوست ندارم کسی با نگاه ترحمآمیزش آن را لمس کند.
در زندگیام همواره تلاش کردهام مسیرهای جدیدی را بگشایم. مدرک مربیگری پیشدبستانی را گرفتم، اما عشق واقعیام، ورزش بوچیاست. بوچیا برای من فراتر از یک ورزش است. جایی که دوستانی همنوع را پیدا کردم؛ کسانی که از چالشهایم آگاهند و همدیگر را بینیاز از کلمات درک میکنیم. چندین بار در مسابقات این رشته شرکت کردم و مقام سوم را کسب کردم. این لحظات برایم چون نشانههایی از امید و توانمندی هستند.
اما رؤیایی دیگر همیشه در قلبم شعله میکشد: استقلال مالی و داشتن شغلی که بتوانم به آن افتخار کنم. افسوس که هر جا میروم، شرایط جسمیام مانعی بر سر راهم میشود. با این وجود، هیچگاه شعله امید در قلبم خاموش نشده است.
و حالا، این کلمات را مینویسم، شاید کسی آن را بخواند و قلبش به تپشی تازه بیفتد. شاید صدای من، روزنهای از امید برای دیگران شود. این زندگی من است، داستانی پر از آرزو و مبارزه، که هنوز ادامه دارد…
- نویسنده : مینا نصیحتی
https://www.disns.ir/?p=10332
Friday, 22 November , 2024